9:55 AM 1402/09/18
|
|
تعداد بازدید: 168
|
|
 
حاج آقا قرائتي تعريف
ميكرد:  در
ستاد نماز گفتيم، آقازادهها، دخترخانمها، شيرينترين نمازي كه خوانديد، براي ما
بنويسيد. يك دختر يازده ساله يك نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر يازده ساله،
ما ريشسفيدها را به تواضع و كرنش واداشت.
در اتوبوس داشتم ميرفتم
يك مرتبه ديدم خورشيد دارد غروب ميكند. يادم آمد نماز نخواندم، به بابايم گفتم:
نماز نخواندم، گفت: خوب بايد بخواني، اما حالا كه اينجا توي جاده است و بيابان،
گفت: برويم به راننده بگوييم نگهدار. پدر گفت: راننده كه بخاطر يك دختر بچه نگه
نميدارد، گفتم: التماسش ميكنيم. گفت: نگه نميدارد. گفتم: تو به او بگو. گفت:
گفتم كه نگه نميدارد، بنشين. حالا بعداً قضا ميكني. دختر ديد خورشيد غروب نكرده
است و گفت بابا خواهش ميكنم، پدر عصباني شد، اما دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده
من تصميم بگيرم.
ميگفت ساكي داشتيم،
زيپ ساك را باز كرد، يك شيشه آب درآورد. زيرِ صندلي اتوبوس هم يك سطل بود، آن سطل
را هم آورد بيرون. دستِ كوچولو، شيشه كوچولو، سطل كوچولو. شروع كرد وسط اتوبوس وضو
گرفت. قرآن يك آيه دارد ميگويد: كساني كه براي
خدا حركت كنند مهرش را در دلها ميگذاريم به شرطي كه اخلاص داشته باشد، نخواسته
باشد خودنمايي كند، شيرينكاري كند، واقعا دلش براي نماز بسوزد، پُز نميخواهد
بدهد. «إِنَّ
الَّذِينَ آمَنُوا» مريم/96 يعني كسي كه ايمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»
كارهايش هم صالح است، كسي كه ايمان دارد، كارش هم شايسته است، «سَيَجْعَلُ لَهُمْ
الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» يعني مودت، مودتش را در دلها ميگذاريم.
لازم نيست امام فقط
امام خميني باشد. منِ، بچه يازده ساله هم ميتوانم در فضاي خودم امام باشم.
شاگرد شوفر نگاه كرد
و  ديد
كه  دختربچه
وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو ميگيرد، پرسيد: دختر چه ميكني؟ گفت: آقا من وضو ميگيرم،
ولي سعي ميكنم آب به كف اتوبوس نچكد. بعدش هم ميخواهم روي صندلي، نشسته نماز
بخوانم. شاگرد شوفر يك كمي نگاهش كرد و چيزي به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا،
ببين اين دختر بچه دارد وضو ميگيرد.
راننده هم همينطور
كه جاده را ميديد، در آينه هم دختر را ميديد. مدام جاده را ميديد، آينه را ميديد،
جاده را ميديد، آينه را ميديد. مهر دختر در دل راننده هم نشست. راننده گفت: دختر
عزيزم، ميخواهي نماز بخواني؟ صبر كن، من ميايستم. ماشين را كشيد كنار جاده و
گفت: نمازت را بخوان دخترم، آفرين.
چه شوفرهاي خوبي
داريم، البته شوفر بد هم داريم كه هرچه ميگويي: وايسا، گوش نميدهد. او براي يك
سيخ كباب ميايستد، اما براي نماز جامعه نميايستد. در هر قشري همه رقم آدمي هست.
دختر ميگفت: وقتي
اتوبوس ايستاد، من پياده شدم و شروع كردم به نماز خواندن. يك مرتبه اتوبوسيها
نگاهش كردند. يكي گفت: من هم نخواندم، ديگري گفت: من هم نخواندم.شخص ديگري هم گفت:
ببينيد چه دختر باهمتي است، چه غيرتي، چه همتي، چه ارادهاي، چه صلابتي، آفرين، همين دختر روز قيامت، حجت
است. خواهند گفت: اين دختر اراده كرد، ماشين ايستاد.  يكي يكي آنهايي هم كه
نماز نخوانده بودند، ايستادند به نماز. دختر ميگفت: يك مرتبه ديدم پشت سرم يك عده
دارند نماز ميخوانند. ميگفت: شيرينترين نماز من اين بود كه ديدم، لازم نيست امام
فقط امام خميني باشد. منِ، بچه يازده ساله هم ميتوانم در فضاي خودم امام باشم.
                                                                                    شوراي اقامه نماز شيلات گيلان